دوشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۰ - ۰۴:۵۱
۰ نفر

مرتضی مجدفر: در هفته بزرگداشت مقام معلم و درست هنگامی که فضای عمومی کشور، سرشار از توجه به مقام معلم و تجلیل و پاسداشت اوست، از ناگفته‌های حرفه معلمی کمتر حرف زده می‌شود،این ناگفته‌ها حرف و حدیث معلمانی است که شاید در سروصدای هفته معلم و نمونه‌شدن معلمانی که به راستی نمونه‌شدن حق و سهم آنهاست، یادی از آنها نمی‌شود یا کمتر به یاد آنها می‌افتیم. با پایان هفته بزرگداشت مقام معلم، به بررسی دغدغه این معلمان می‌پردازیم.

دانش آموزان دختر

درست است که برای معلم‌نمونه شدن، باید شرایطی را احراز کرد و با مدارک مثبت، به مدیران نشان داد که با چنین و چنان دلیل و سندی، فلانی نمونه است و باید مقامش گرامی‌داشته شود، ولی شاید با قدری اغماض و اما و اگر بتوان پذیرفت که بسیاری از معلمان نمونه هستند.

البته از نگاه افراطی در این زمینه سخن نمی‌گویم و برای نپذیرفتن این نوع نگاه، به ذکر خاطره‌ای اشاره می‌کنم.
سال‌ها پیش در کنار مسئولیت معاونت آموزشی، عهده‌دار وظیفه دبیری ستاد بزرگداشت مقام معلم منطقه‌ا‌ی از مناطق تهران نیز بودم. در یکی از سال‌ها، مثل همیشه بخشنامه معلم نمونه را به مدارس ارسال کردیم و از مدیران خواستیم مدارک و ویژگی‌های معلمان مدرسه خودشان را طبق مفاد بخشنامه بررسی و براساس امتیاز، بالاترین نفرات را در مقام معلم نمونه به اداره معرفی کنند.

بخشنامه آن قدر نکته ریز و درشت داشت که یک مدرسه معمولی، در کمتر از یک هفته نمی‌توانست معلمان نمونه خودش را شناسایی و به ستاد بزرگداشت مقام معلم منطقه ارسال کند ولی در کمال تعجب، صبح روز بعدی که بخشنامه به مدارس ارسال شده بود، یکی از دبیرستان‌های پسرانه که البته دفتردار کار‌کشته‌ای هم داشت، با معرفی 2تن از معلمانش، پاسخ ما را داد. اول بنا را بر حساب سرعت عمل و تجربه دفتردار گذاشتیم، ولی وقتی مجددا سازمان مدرسه را بررسی کردیم، متوجه شدیم بررسی مدارک 45نفر، در فاصله‌ای کمتر از یک روز اصلا امکان‌پذیر نیست. با مدیر تماس گرفتیم و پس از چندی کلنجار رفتن، پاسخ را از زبانش شنیدیم: «‌ای آقا! همه معلمان نمونه هستند. وقتی بخشنامه اداره آمد، اسامی همه معلمان را در یک پاکت ریختم و در زنگ تفریح در حضور معلمان، با اعلام اینکه همه شما نمونه هستید و قرار است آسیاب به نوبت باشد، قرعه‌کشی کردیم. سپس مدارک 2 نفر را که اسم آنها از قرعه در آمده بود، به فرم معلم نمونه چسباندیم و امتیازها را حساب کردیم و به اداره فرستادیم.»

این تفکر، از بین‌برنده انگیزه‌هاست. درست است که معلمی، توأم با ایثار است، ولی تفاوت‌ها باید به هر شکلی خود را نشان دهند. تازه من قدری آن طرف‌تر را نگاه می‌کنم و می‌گویم بیاییم در جمع معلمان نمونه، گروهی از معلمان را که به‌طور قطع با امتیاز و مدارک مثبت نیز معلم نمونه نمی‌شوند و در جمع فراموش‌شدگان هستند، به یاد آوریم. شاید مثال‌هایی از این معلمان فراموش شده که با آنها، دیدار، گفت‌و‌گو و بعضا حشر و نشر داشته‌ام، ما را با دنیای این معلمان گمنام بیشتر آشنا کند. با اجازه نامی از این عزیزان نخواهم برد و فقط به ذکر مشخصاتی از آنها اشاره خواهم کرد.

خانم معلمی که تمامی 30 سال خدمت معلمی‌اش را در مناطق جنوبی تهران گذرانده و بخشی از دغدغه معلمی‌اش این بوده که از ثروت هنگفتی که در اختیار خود و خانواده‌اش قرار گرفته بود، تا آنجا که می‌تواند به دانش‌آموزان و خانواده‌های جنوب شهری ببخشد و طوری وانمود کند که او فقط واسطه است و اگر نیکوکاران بازاری و غیربازاری نباشند، او هیچ‌کاره است. او می‌توانست به راحتی در مناطق شمالی تهران کار کند، چندین و چند بار معلم نمونه شود و هدیه‌هایی کم و زیاد نصیب‌اش شود ولی او دانش‌آموزان نیازمند را انتخاب کرد.

شاید بهتر باشد آن معلم عشایری شاغل در کهنوج را نیز به یاد آوریم که همواره در حال کوچ با دانش‌آموزان خود بوده‌است. وقتی با او در مورد نمونه شدن صحبت می‌کردم، می‌گفت: «برای نمونه‌شدن، باید سرکلاس ضمن‌خدمت رفت، تألیفات داشت، تشویقی گرفت و چند چیز دیگر. ما که همیشه در حال کوچیم، کمتر کسی هم‌به میان ما می‌آید که کارمان را ببیند و تشویق‌مان کند. عشق ما کوچ با دانش‌آموزان هم عشیره‌ای خودمان از ییلاق به قشلاق و بالعکس است.»

یا می‌خواهید از آن خانم معلم شاغل در مدرسه کودکان عقب‌مانده ذهنی سخن بگویم که همسرش، دوست من است و وقتی درباره خانمش سخن به زبان می‌‌آورد، اشک در چشمانش حلقه می‌زند و می‌گوید: «بارها اتفاق افتاده است که وقتی همسرم خسته از سر کار بر‌می‌گردد، با عصبانیت می‌گوید که دیگر به مدرسه نخواهد رفت ولی بلافاصله و 5-4 ساعت بعد، او را دیده‌ام که سر سجاده نماز، از خداوند عذر می‌طلبد و می‌خواهد که نعمت کار با این دانش‌آموزان، از او گرفته نشود، فقط قدری صبر و اندکی تحملش زیاد شود.»

یا از آن آقای معلم تبریزی و همکلاس سال‌های دوره ابتدایی خودم سخن بگویم که 3-2‌سال پیش تصادفی همدیگر را دیدیم و از اینکه هر دو در آموز‌ش‌و‌پرورش کار می‌کنیم، خوشحال شدیم. او که توفیق کار در یکی از محلات محروم شهر تبریز را به دست آورده است و دلش نمی‌خواهد این توفیق از او دور شود، می‌گفت: «باور کن حدود یک‌هشتم حقوق ماهانه‌ام را فقط نان می‌خرم و بین بچه‌ها پخش می‌کنم. دلم نمی‌‌آید صبح‌ها سر‌کلاس بروم و با چهره زرد و گرسنه برخی دانش‌آموزانم روبه‌رو شوم. بنابراین چندین سال است که صبحانه را با بچه‌های کلاسم می‌خورم. باور کن لذت این کار، ده‌ها بار بیشتر از معلم نمونه‌شدن است.» البته او نمی‌گوید که آیا در فرم انتخاب معلمان نمونه، برای صبحانه خوردن با بچه‌ها هم ‌امتیاز قائل شده‌اند یا نه؟

یا می‌خواهید از آن خانم معلمی سخن بگویم که همسرش را از دست داده است و اکنون در قلعه‌حسن‌خان، در زیرزمینی زندگی می‌کند و سرپرست خانواده 3 نفری خود است. او ‌آنچنان درگیر رفع و رجوع مشکلات زندگی است که فرصتی ندارد برای جفت‌و‌جور کردن مدارک برای قرار گرفتن در گردونه رقابت معلمان نمونه تلاشی کند. او معلم نمونه زندگی خود است.
یا بهتر است از آن همکار مردی سخن بگویم که هیچ‌وقت گل چهره‌اش با لبخند شکوفا نشده است و هیچ‌وقت هم او را در جمع معلمان نمونه ندیده‌ایم. او نمونه شدنش را در رسیدگی و نشو و نمای 2 فرزند معلولش می‌داند و من فکر می‌کنم لااقل انجمن تأسیس‌نشده پدران فداکار، این پدر را شایسته نمونه‌شدن در عرصه معلمی و پدری بداند.

دیگر از چه کسی سخن بگویم که بتوانیم از او در جمع معلمان فراموش‌شده یادی کنیم: از آن آموزگاری که از محل پیاده‌شدنش در کنار جاده تا رسیدن به روستای محل کارش باید 04-03 کیلومتر را پای پیاده و در برف و سرما و یا گرما و خشکی طی کند؟ یا از معلمی که در روستا، هم مدیر است و هم معاون، هم سرایدار است و هم خدمتگزار و هم مربی و هم آموزگار و هم مشاور و محرم راز دانش‌آموزانش؟ یا از آموزگاری که سنگینی کارش در مناطق دوزبانه، دقیقا 2برابر کار معلمان در شهرها و روستاهای تک‌زبانه است؟ یا آموزگاری که متولی رسیدگی به پدر و مادر مریض و پر سن‌و‌سال خود است؟ و یا از آموزگار مردی که در دل روستا، 7روز و 7شب هفته خود را با غذای حاضری و نیمرو سر می‌کند و حسرت نشستن کنار سفره خانواده، او را آزار می‌دهد؟ و یا از آموزگار خانمی که کار در روستا، با تمامی دلتنگی‌ها و سختی‌هایش، او را آزرده خاطر نمی‌کند و با امید به نوسازی و تحول در آموزش‌و‌پرورش کشور، همه سختی‌ها را به جان می‌خرد؟

سخن گفتن درباره معلمان فراموش شده آموزش‌و‌پرورش، بحث پردامنه‌ای است. فکر می‌کنم هرچقدر مثال‌های بیشتری بزنم، تعداد معلمان فراموش‌شد‌ه‌ای که از فهرست من به دور می‌افتند، زیادتر خواهد شد. به گمانم اینها معلمان نمونه فراموش‌شده‌ای هستند که از طریق فرم‌های امتیازبندی معلمان نمونه، به ندرت به جمع نمونه‌ها راه پیدا می‌کنند؛ مانند معلمان آن مدرسه‌ای که ابتدای این یادداشت از روش انتخاب قرعه‌ای معلم نمونه در آن سخن گفتیم، و به‌طور قطع به غیر از 2 نفر، 43 نفر دیگر، هرقدر هم شایسته باشند، از قرارگرفتن در جمع نمونه‌ها به دور می‌افتند.

بیایید فهرستی از معلمان فراموش شده کشورمان را که می‌توانند به یاد آورده شوند، گرامی‌داشته شوند، صاحب جایگاه گردند، ‌شأن و مقامی شایسته در بحث ایجاد تحول در آموزش‌و‌پرورش پیدا کنند و در کنار پاسداشت کرامت انسانی، در انجام وظایف حرفه‌ای خود نیز بالنده شوند، فراهم ‌آوریم. اگر خواهان تحول در آموزش‌و‌پرورش هستیم، همه‌وهمه باید در این تحول سهمی داشته باشند و شاید سهم معلمان فراموش شده، با توجه به تعداد زیاد آنان، در این تحول‌جویی از همه بیشتر باشد. هر چند امروز، هفته معلم امسال تمام می‌شود، ولی دنیا که به آخر نرسیده است. فراموش‌شده‌ها را دریابیم.

 

کد خبر 134453

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز